Who is it



باید واسه یک بارم که میشد من حس خوب رد کردن درخواست‌هاتو تجربه میکردم. باید خرد شدن کاخ هیجانی که تو صدات بود، خاک کردن ساختمان مجلل غروری که با هیچ زله‌ای نمیریخت رو میدیدم. روحم شده الان. سیگار به دست، خوابیده رو تخت، روحم به سقف نگاه می‌کنه.


نامه‌ی به هاجر یک ساعت و سی و شش دقیقه‌ی پیشه، قبل از اینکه برگردی. بهت گفته بودم این اتفاق میفته. که برمیگردی و به همه سر میزنی و اتفاقی میبینمت و میگم اینجایی؟ میگی اره دیگه. بعد الکی میگی می‌خواستم سورپرایزت کنم. هر چی می‌خوام نگاه خوبی داشته باشم نمیتونم، نمیذاری‌، نمیشه. وقتی باهام حرف می‌زدی صداتو نمیشنیدم. صدای هوهوی باد می‌اومد. صدای دلق دلق باد تو قاشق زنگ زده که با حلبی دورش از نخ آویزون شده. صدای افتادن قاشق پوسیده و تکه تکه شدنش.

الان فهمیدم خطوط بالا رو با بغض و کینه نوشتم. نه عزیزم. کینه‌ای در کار نیست. حداقل الان که چند ساعت گذشته نیست. آدما یه جایی از جاده‌ی زندگیمون جدا میشن، این یه حقیقته و کاریشم نمیشه کرد. من خیلی وقته باهات خداحافظی کردم. امروز فقط یه تلنگر بود که یادم بیاره دیدنت حالمو بد نمیکنه ولی وقتی فجایع پشت سر هم اتفاق میفتن من هنوزم به آروم شدن با دلداری‌های مضحکانه‌ی تو فکر می‌کنم. احمقانه‌ست.

عصر همگی به خیر.


میدونی چه صدایی تو سرم اکو میشه؟
بهم دروغ نگو کثافت
همین. پشت سر هم با صدای تو این جمله تو سرم میپیچه. الان دو ساعت و پنج دقیقه‌اس که داری سرم داد می‌کشی و من نمی‌دونم چیو بهت دروغ گفتم.
دروغ نمیگم که رها شدم.
دیگه دوست ندارم.
کنار بیا با این اتفاق.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دستگاه رادیوگرافی فیزیک اتوبار و باربری کیهان بار چرتک بلاگ خط سفید kiashat طرید نمایندگی ایران رادیاتور شهریار نصب فروش تعمیرات 09124158729 مقالات بروز حسابداری را در این صفحه ببینید مهدی بلاگ